موش بيدار شد؛ گربه مفهوم بيشتري گرفت |
|
ونتر گراس داستاننويس، شاعر و نمايشنامهنويس آلماني قبل از آنكه در اكتبر 1999، پس از انتظاري كه ساليان دراز وجود داشت، و پيش از آنكه سرانجام به دريافت جايزه ادبيات نوبل مفتخر شود، از شهرت و افتخار كافي برخوردار بود
خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)محمد تقوي :عمدتاً سه اثر بر جاي ماندني عامل اين شهرت و اعتبار محسوب ميشود: «طبل حلبي»، «موش و گربه» و «سالهاي سگي».
نام شخصيت اصلي رمان «موش و گربه» مالكه است. مالكه شخصيتي چند وجهي و بسيار خاص دارد كه در طول رمان خصوصيات متعدد و متفاوتي را از خود بروز ميدهد. بارزترين ويژگي اين شخصيت جذاب داستاني كه به او چهرهاي متفاوت ميبخشد، غده تيروئيد يا سيب آدمي بسيار بزرگ است. رمان در ميدان بازي دبيرستان شروع ميشود. مالكه در اين برهه به فعاليتهاي ورزشي علاقهاي ندارد و بيخيال در كناره زمين بازي خوابيده است. كشمكش اصلي رمان درست در لحظهاي آغاز ميشود كه با هر دم و بازدم چون موشي ميجنبد. يكي از همكلاسيها گربه را به سمت مالكه ميراند و گربه كه سخت مجذوب جنبش گلوي برجسته مالكه شده،خيز برميدارد و ميپرد روي موش او؛ از طرفي عنوان رمان «موش و گربه» است كه از لحاظ تكنيكي انتخابي بسيار هوشمندانه به شمار ميرود. رويارويي موش و گربه در واقع تركيبي است كه نويسنده عناصر رمان را بر اساس آن ميچيند و اين كشمكش پنهان و آشكار را جابهجا و به صور مختلف طوري به كار ميبرد كه هر بار در ساختمان زيبابيي شناختي اثر نقشي خاص را بازي ميكند. در اين صحنه،گربه در معناي واقعي به كار آمده و همچنين كاربرد موش كاملاً وجه تشبيهي دارد. يعني خواننده ميداندكه يك وجه تشبيه برجستگي گلوي مالكه است و وجه ديگر تشبيه موش است.
|