محمود دولتآبادي: ميخواهم يك نويسندهي ايراني در كشورم باقي بمانم |
|
محمود دولتآبادي در گفتوگو با يك روزنامهي آمريكايي گفت: ميخواهم يك نويسندهي ايراني در كشورم باقي بمانم.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، روزنامهي نيويوركتايمز گزارشي را از محمود دولتآبادي - داستاننويس - منتشر كرده شامل گفتوگويي با اين نويسندهي پيشكسوت كه اوايل امسال براي حضور در جشنوارهي ادبي بينالمللي «صداهاي جهاني ادبيات» به نيويورك سفر كرد.
در اين گزارش آمده است: دولتآبادي پس از آنكه در سال 1974 توسط مأموران ساواك دستگير شد، از بازجويانش پرسيد به چه اتهامي دستگير شده است كه در پاسخ شنيد: «هيچ اتهامي. اما همهي آنهايي كه دستگير كردهايم، به نظر نسخههايي از رمانهاي شما را دارند و همين موجب شده تا شما عاملي براي تحريك انقلابيون شويد.»
دولتآبادي كه اكنون 71ساله است، گفت: به عنوان يك نويسنده مسيري را پيمودهام كه در آن داستانهاي حماسي كشورم را نقل كردهام كه لزوما شامل تاريخي ميشود كه بسياري از آن نوشته نشده است.
خالق رمان «كليدر» افزود: اما در انجام اين كار نياز بوده است كه صبر و پشتكار فراواني داشته باشم. من از زندگي انتظارهاي خيلي كمي داشتهام.
نيويوركتايمز در ادامهي گزارش خود به رمان «زوال كلنل» دولتآبادي اشاره ميكند؛ داستان پنج فرزند شخصيت اصلي كتاب كه افسر ارتش شاه ايران است كه هريك مسيرهاي سياسي متفاوتي را پيش ميگيرند و البته بهاي آن را نيز ميپردازند.
كتاب «زوال كلنل» به زبانهاي آلماني و انگليسي ترجمه شده است و به گفتهي دولتآبادي، سه سال پيش نسخهاي از آن در اختيار وزارت فرهنگ و ارشاد ايران قرار گرفته؛ اما هيچ پاسخي دريافت نكرده است.
دولتآبادي در اينباره به نيويوركتايمز گفت: سرانجام معاون فرهنگي وزارت ارشاد آن را خواند و پاسخ داد كه كتاب خوبي است؛ اما روايت متفاوتي از انقلاب است. اين كتاب درك و برداشت ما از آنگونه كه انقلاب اتفاق افتاده، نيست. اما من در پاسخ گفتم اين درك من از هر آنچيزي است كه اتفاق افتاده است. تاكنون آنها نه پاسخ مثبت دادهاند و نه منفي و كتاب در شرايط نامعلومي قرار دارد.
نويسندهي نيويوركتايمز افزوده است: با وجود شهرت فراواني كه دولتآبادي در ايران دارد، «زوال كلنل» تنها دومين رمان اوست كه در آمريكا منتشر ميشود. اولين كتاب او با نام «جاي خالي سلوچ» در سال 2007 به چاپ رسيد.
ادامهي گزارش به دوران كودكي دولتآبادي اشاره ميكند؛ از اينكه در خانوادهاي كشاورز در خراسان متولد شد و همراه پدرش در مزرعه كار ميكرد. او حتا در اين شرايط نيز شديدا اهل مطالعه بود و كنجكاوي زيادي دربارهي جهان خارج نشان ميداد: «من با يك چراغ بر روي پشتبام كتاب ميخواندم. در آن شرايط «جنگ و صلح» ميخواندم».
دولتآبادي با تشويق پدر راهي مركز استان و پس از آن تهران شد و شغلهاي مختلفي را تجربه كرد؛ از كار در كفاشي و آرايشگاه تا تعميرگاه دوچرخه و مأمور فروش بليت سينما. او در پاسخ به اينكه آيا براي پيدا كردن طرح داستان بوده كه به اين شغلهاي سخت روي آورده، گفت: نه، براي درآمد و گذران زندگي بود.
او با تأكيد بر اينكه قصد هيچ رويارويي و برخوردي را با كسي ندارد، گفت: فلسفه و طرز كار من، با رويارويي و برخورد ارتباطي ندارد. من ميخواهم به نويسندگي ادامه دهم و همچنان يك نويسندهي ايراني در كشورم بمانم؛ براي همين ترجيح ميدهم هيچ برخوردي نداشته باشم.
دولتآبادي در پايان گفت: چيزهايي نوشتهام كه اگر آنها را بخوانيد، پرسشهايي را در ذهن شما ايجاد ميكند. اما من آنها را با هدف رويارويي با كسي ننوشتهام؛ بلكه اين نوشتهها به نفع سيستم ادارهي كشورم است تا از نويسندگاني كه در داخل كار ميكنند، آگاهي يابند. در كشور ما اين بايد يك اقدام معمولي جلوه كند كه افرادي كه ديدگاههاي مختلفي دارند، منطقا ميتوانند مخالفت كنند.
|